برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 47
برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 16
برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 81
برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 84
هم اتاقیم داره آهنگ گوش میده پایین و من دارم بالا گریه میکنم.
هر قدم یک خداحافظی...برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 88
جمعه عینک کلاه نبرده بودم استخر. با هزارتا منت یکی از ناجیا بهم کلاه داد ولی هیچکدوم دلشون نیومد عینک بدن. منم با چشم بسته داشتم تمرین میکردم. مطمئنم هر کی منو میدید، توو دلش میگفت مگه مجبوری؟منم توو دلم میگفتم همین چیزهاس فرق بین من و شما.
هر قدم یک خداحافظی...برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 71
دیشب یه صدایی میومد که نمیدونم چی بود ولی دلم میخواست خواب باشه. یهجورایی خوفناک بود. بههرحال، میترسیدم به پنجره نگاه کنم که مبادا کسی کلهی یکی دیگه رو کوبونده باشه به پنجره و همهجا خونی شده باشه. بگذریم از اینکه همچین چیزی به خاطر جای پنجره ممکن نیست.
هر قدم یک خداحافظی...برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 84
نمیدونم چرا اینجوریه. از آزمایشگاه و درسش بگیر که استاد راهنما با اینکه دارم مثل خر براش کار میکنم، کاری برای من نمیکنه تا بچههای خر خوابگاه که بهشون میگم دلم میخواد کجا برم، فردا همونجا بدون من میرن. چه قدر خرن. (خر از بدترین فحشهایی که من به آدما میدم.) امروزم رفتن نمایشگاه کتاب. برین بمیرین.
هر قدم یک خداحافظی...برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 104
مامان داشت نبات رو میخوابوند. با خنده گفتم یعنی یه روز قراره عروسیش رو ببینیم؟!. گفت که مامان بزرگم میگه اگه ۳۰ سالگی ازدواج کنه، احتمالا تا اون موقع مرده و نمیتونه عروسیش رو ببینه. اشک جفتمون در اومد.
هر قدم یک خداحافظی...برچسب : نویسنده : metanoia بازدید : 93